کد مطلب:328134 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:402

سوره انعام، آیات 121 - 114
افغیر الله ابتغی حكما و هو الذی انزل الیكم الكتب مفصلا و الذین اتیناهم الكتاب یعلمون انه منزل من ربك بالحق فلا تكونن من الممترین (114) و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلمته و هو السمیع العلیم (115) و ان تطع اكثر من فی الارض یضلوك عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون (116) ان ربك هو اعلم من یضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین (117) فكلوا مما ذكر اسم الله علیه ان كنتم بآیاته مؤ منین (118) و ما لكم الا تاكلوا مما ذكر اسم الله علیه و قد فصل لكم ما حرم علیكم الا ما اضطررتم الیه و ان كثیرا لیضلون باهوائهم بغیر علم ان ربك هو اعلم بالمعتدین (119) و ذروا ظهر الاثم و باطنه ان الذین یكسبون الاثم سیجزون بما كانوا یقترفون (120) و لا تاكلوا مما لم یذكر اسم الله علیه و انه لفسق و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجدلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركون (121)







ترجمه آیات

آیا جز خدا داوری بجویم و حال آنكه او است كه این كتاب را جزء به جزء به شما نازل كرده و كسانی كه كتابشان داده ایم میدانند كه قرآن به حق از طرف پروردگار تو نازل شده ، پس به هیچ وجه از دودلان مباش (114)

و گفتار پروردگارت از روی راستی به انجام رسید، كلمات وی تغییر پذیر نیست كه او شنوا و دانا است . (115)

اگر اكثر مردم روی زمین را اطاعت كنی تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد كه جز گمان را پیروی نمی كنند و جز تخمین نمی زنند (116)

پروردگار تو بهتر می داند چه كسی از راه او گمراه است ، و نیز او هدایت شدگان را بهتر می شناسد (117)

اگر به آیه های خدا ایمان دارید از ذبحی كه نام خدا بر آن برده شده بخورید (118)

و چرا از آنچه اسم خدا بر آن برده شده نمی خورید و حال آنكه خدا آنچه را كه به شما حرام كرده برایتان شرح داده جز آنچه بدان ناچار شده اید، و خیلیها به هوسهای خویش بدون علم گمراه می شوند كه خدای تو تجاوزكاران را بهتر می شناسد (119)

گناه ظاهر و نهان را واگذارید، كسانی كه گناه می كنند به زودی سزای اعمالی را كه می كرده اند خواهند دید (120)

از ذبحی كه نام خدا بر آن یاد نشده مخورید كه عصیان است ، دیو نهادان به دوستان خود القا می كنند تا با شما مجادله كنند اگر اطاعتشان كنید مشرك خواهید بود (121).

بیان آیات

این آیات با اینكه به شهادت فاء تفریع در (افغیر الله ) به آیات پیشین اتصال دارند در میان خودشان نیز - كه هشت آیه هستند - اتصال دارند كه برخی را به برخی ربط می دهد و به همدیگر برمی گرداند، زیرا آیات مشتملند بر اینكه نباید جز خدا را حكم گرفت و به حكمش گوش داد در حالی كه خدای متعال احكام خود را به تفصیل در كتاب خود بیان فرموده ، و مشتملند بر نهی از پیروی و فرمانبرداری از بیشتر مردم زیرا فرمانبرداری از بیشتر مردم كه پیروی ظن و تخمین می كنند گمراه كننده است . و در آخر آیات بیان می كند كه مشركین - كه اولیای شیاطینند - با مؤ منین در باره خوردن مردار مجادله می كنند، و در این آیات به خوردن آنچه به نام خدا ذبح شده امر و از آنچه به نام خدا ذبح نشده نهی شده است ، و اینكه آنچه خدا فرموده و برای بندگان خود پسندیده همین است .

این بیان مؤ ید آن روایتی است كه از ابن عباس نقل شده كه گفته است : مشركین در مساءله خوردن گوشت میته با رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) و مؤ منین مجادله می كردند كه چرا شما حیوانی را كه خودتان ذبح می كنید میخورید و اما حیوانی را كه خداوند كشته است نمیخورید؟ در پاسخ آنان این آیات نازل شد كه فرق بین آن دو حیوان را بیان نموده و حكم خدای را اثبات كرده است .





افغیر الله ابتغی حكما و هو الذی انزل الیكم الكتاب مفصلا







در مجمع البیان می گوید: لفظ (حكم ) و (حاكم ) به یك معنا است ، جز اینكه حكم در رسانیدن مدح بلیغتر است ،

برای اینكه در حق كسی اطلاق می شود كه استحقاق حكم كردن را دارد، و جز به حق حكومت و قضاوت نمی كند، به خلاف (حاكم ) كه مطلق است و به اشخاصی هم كه گاهی به باطل حكومت و قضاوت می كنند اطلاق می شود. و در معنای كلمه تفصیل می گوید: این كلمه به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است ، به نحوی كه اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ببرد.

حرف (فاء) در جمله (افغیر الله ) حرف تفریع است ، یعنی بیان می كند كه جمله مزبور فرع و نتیجه جملات قبل است كه راجع به بیاناتی بود كه از ناحیه خدای تعالی آمده ، و نیز پیشتر فرموده بود: (و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذی بین یدیه ...) پس معنای آیه چنین می شود: آیا من به غیر خدا مانند شركایی كه شما آنها را معبود خود گرفتهاید یا كسانی كه به آنها انتساب میجویید حكمی بگیرم و در طلب حكمی كه حكمش را پیروی كنم برآیم در حالی كه خدای تعالی سزاوار حكمیت است ، چون اوست آن كسی كه این كتاب (قرآن ) را بر شما نازل كرده ، كه هیچ یك از معارفش مختلط به دیگری نبوده و هیچ یك از احكامش مشتبه به دیگری نیست ، و غیر چنین كسی سزاوار حكمیت نیست .

بنابراین ، این آیه در معنای آیه (و الله یقضی بالحق و الذین یدعون من دونه لا یقضون بشی ء ان الله هو السمیع البصیر) و آیه (افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی ) می باشد.





و الذین آتیناهم الكتاب یعلمون ...







در اینجا خطاب را دوباره متوجه رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) نموده و مطلبی را گوشزد وی می سازد كه با شنیدن آن ایمان و ثبات قدم آنجناب نسبت به خطابی كه قبلا به مشركین داشت زیادتر می گردد. پس در حقیقت در كلام التفاتی بكار رفته ، و جمله مورد بحث به منزله جمله معترضهای است كه به منظور ثبوت قدم و اطمینان قلب رسول خدا و نیز برای اینكه مشركین بدانند كه آن جناب در كار خود بصیرت دارد، در وسط كلام آورده شده .

كلمه (بالحق ) متعلق است به جمله (منزل من ربك )، و نازل شدن به حق به همین است كه از ناحیه شیطان و از تسویلات او و یا از مقوله كهانت - كه خداوند در بارهاش فرموده : (هل انبئكم علی من تنزل الشیاطین ، تنزل علی كل افاك اثیم ) نبوده باشد و شیطان در آن تصرف نكرده ، و وحی الهی با تسویلات شیطانی در آن مختلط نشده باشد، همچنانكه در آیه (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم )اشاره فرموده است .





و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السمیع العلیم







معنای (كلمة ) و موارد استعمال آن در قرآن .

لفظ (كلمه ) در لغت به معنای لفظی است كه دلالت كند بر معنای تام و یا غیر تام ، و در قرآن كریم گاهی استعمال می شود در قول حقی كه خدای تعالی آنرا گفته باشد از قبیل قضا و وعد، مانند آیه (و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضی بینهم ) كه مقصود از كلمهای كه می فرماید در سابق گفته شده ، آن سخنی است كه در موقع هبوط آدم به وی فرموده بود، و قرآن كریم آنرا چنین حكایت می كند: (و لكم فی الارض مستقر و متاع الی حین ) و مانند آیه (حقت علیهم كلمت ربك لا یؤ منون ) كه اشاره است به آن حكمی كه در داستان ابلیس كرد و فرمود (لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعین ). و همین قضا و حكم را در جای دیگر تفسیر كرده و فرموده : (و تمت كلمة ربك لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعین ) و مانند آیه (و تمت كلمة ربك الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا) كه اشاره است به آن وعده ای كه به بنی اسرائیل داده بود كه به زودی ایشان را از ظلم فرعون نجات داده حكومت را به آنان خواهد سپرد، و قرآن آن وعده را چنین حكایت كرده : (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین ).

گاهی هم به معنای موجود خارجی از قبیل انسان استعمال می شود، مانند آیه (ان الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح عیسی بن مریم ) و مسیح را از این جهت مورد استعمال این كلمه قرار داده كه خلقت مسیح (علیهالسلام ) خارق العاده بوده ، عادت در خلقت انسان بر این جاری است كه به تدریج صورت گیرد، و مسیح (علیهالسلام ) به كلمه ایجاد به وجود آمد، همچنانكه در قرآن فرموده : (ان مثل عیسی عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون ) ظاهر سیاق آیات در مورد بحث ما می رساند كه مراد از كلمة (ربك كلمه ) دعوت اسلامی باشد با آنچه لازم آنست از قبیل نبوت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم ) و نزول قرآن كه به همه كتابهای آسمانی محیط و مسلط است و به عموم معارف الهی و كلیات شرایع دینی مشتمل می باشد، چنانكه خدای تعالی در كلام خود در دعایی كه از ابراهیم (علیهالسلام ) هنگام بنای كعبه حكایت فرموده : (ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتك و یعلمهم الكتاب و الحكمة و یزكیهم 9 به آن اشاره نموده است .

و همچنین به سابقه ذكرش در كتابهای آسمانی گذشته در آیه (الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التوریة و الانجیل ) اشاره می فرماید، و همچنین آیه (و الذین آتیناهم الكتاب یعلمون انه منزل من ربك بالحق ) و آیه (الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون ابناءهم ) و آیات بسیار دیگر به آن اشاره دارد.

مراد از تمامیت كلمه به صدق و عدل در: (تمت كلمة ربك ...)كمال یافتن شرایع - با تشریع شریعت اسلام است .

پس مراد از (تمامیت كلمه ) - و خدا بهتر می داند - اینست كه این كلمه یعنی ظهور دعوت اسلامی با نبوت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم ) و نزول قرآن كه مافوق همه كتابهای آسمانی است پس از آنكه روزگاری دراز در مسیر تدریجی نبوتی پس از نبوت دیگر و شریعتی پس از شریعت دیگر سیر می كرد به مرتبه ثبوت رسیده در قرارگاه تحقق قرار گرفت ، زیرا به دلالت آیات كریمه ، شریعت اسلامی به كلیات شرایع گذشته مشتمل است و زیادت بر آنان نیز دارد، چنانكه خدای تعالی می فرماید: (شرع لكم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ).

از این بیان روشن شد كه مراد از (تمامیت كلمه ) رسیدن شرایع آسمانی است از مراحل نقص و ناتمامی به مرحله كمال ، و مصداقش همین دین محمدی است . خدا می فرماید: (و الله متم نوره و لو كره الكافرون هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله و لو كره المشركون ).

و تمامیت این كلمه الهی از جهت صدق این است كه آنچنان كه گفته شده تحقق پذیرد، و تمامیت آن از جهت عدل این است كه مواد و اجزای آن یكنواخت باشد بدون اینكه به تضاد و تناقض مشتمل شود، و هر چیز را آنطور كه شانش می باشد بسنجد، بدون حیف و میل . و از اینجا است كه این دو قید یعنی صدق و عدل را با جمله (لا مبدل لكلماته ) بیان فرمود، زیرا كلمه الهی وقتی كه قابل تبدیل نباشد خواه تبدیل كننده خودش باشد و به واسطه تغییر اراده ، قول خود را به هم زند، یا كسی دیگر باشد كه خدا را عاجز و مجبور به تغییر نظر كند، كلمه خدایی صدق و آنچه فرموده محقق می شود، و عدل و بدون انحراف و تعدی انجام می گیرد.

پس جمله : (لا مبدل لكلماته ) نسبت به (صدقا و عدلا) به منزله تعلیل می باشد.

مفسرین دیگر را در معنای این جمله اقوال دیگری است ، از آن جمله یكی این است كه مراد از (كلمه ) و (كلمات )، قرآن می باشد. و بعضی گفته اند: مراد از (كلمه ) شرایع قرآن است كه نسخ می پذیرد و مراد از (كلمات ) مطالب دیگر آن است كه قابل نسخ نیست ، همچنانكه فرموده : (لا مبدل لكلماته ). و بعضی گفته اند: منظور از (كلمه )، دین است . و بعضی گفته اند مراد از آن حجت است . و در باره معنای صدق و عدل گفته اند: (صدق )، وصف اخباری است كه در قرآن آمده و عدل وصف احكام آن است .

و اینكه در آخر فرموده : (و هو السمیع العلیم ) معنایش این است كه او اجابت می كند آنچه را كه شما به لسان حاجت از او میطلبید و می داند حقیقت حوائجی را كه شما دارید. و یا معنایش این است كه او به وسیله ملائكه خود میشنود اخبار حوادثی را كه شما دارید. و یا معنایش این است كه او به وسیله ملائكه خود میشنود اخبار حوادثی را كه در ملكش رخ می دهد و می داند همه آنها را بدون واسطه ملائكه . و یا معنایش این است كه او میشنود گفتارهای شما را و می داند كارهایی را كه شما انجام می دهید.

در اموری از قبیل معارف الهی و شرایع ، نباید به حدس و تخمین بسنده كرد و جز به علمو یقین تكیه نباید كرد.





و ان تطع اكثر من فی الارض یضلوك عن سبیل الله ...







كلمه (خرص ) در لغت هم به معنای دروغ آمده و هم به معنای تخمین ، و معنای دوم با سیاق آیه مناسبتر است زیرا جمله (و ان هم الا یخرصون ) و همچنین جمله قبلیش در حقیقت كار تعلیل را می كند، و برای جمله (و ان تطع اكثر من فی الارض ) به منزله علت است ، و می رساند كه تخمین زدن در اموری از قبیل معارف الهی و شرایع كه می بایستی از ناحیه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و یقین نمیتوان تكیه داشت طبعا سبب ضلالت و گمراهی است .

گو اینكه سیر انسان در زندگی دنیاییش بدون اعتماد به ظن و استمداد از تخمین قابل دوام نیست ، حتی دانشمندانی هم كه پیرامون علوم اعتباری و علل و اسباب آنها و ارتباطش با زندگی دنیوی انسان بحث می كنند به غیر از چند نظریه كلی به هیچ موردی برنمی خورند كه در آن اعتماد انسان تنها به علم خالص و یقین محض بوده باشد.

لیكن همه این اعتباریات قابل تخمین ، مربوط است به جزئیات زندگی دنیوی ، و اما سعادتی كه رستگاری انسان در داشتن آن و هلاكت ابدی و خسران دائمیش در نداشتن آن است امری نیست كه قابل تخمین باشد، و خداوند در امور مربوط به سعادت انسان و همچنین در مقدمات تحصیل آن از تفكر در عالم و اینكه چه كسی آنرا آفریده و غرضش چه بوده و سرانجام آن به كجا میانجامد و آیا بعث و نشوری در كار است و اگر هست برای تاءمین سعادت در آن نشات ، بعثت انبیا و فرستادن كتب لازم است یا نه ؟ به هیچ وجه از بندگانش جز به علم و یقین راضی نمی شود، همچنانكه در آیات بسیاری از قبیل آیه ، (و لا تقف ما لیس لك به علم ) این معنا خاطرنشان شده ، و یكی از روشنترین آنها آیه مورد بحث است كه می فرماید: بیشتر اهل زمین از آنجا كه پیرو حدس و تخمین اند نباید ایشان را در آنچه كه بدان دعوت مینمایند و طرقی كه برای خداپرستی پیشنهاد می كنند اطاعت نمود برای اینكه حدس و تخمین آمیخته با جهل و عدم اطمینان است ، و عبودیت با جهل به مقام ربوبی سازگار نیست .

این مطلب با قطع نظر از آیات و روایات مطلبی است كه عقل صریح نیز به آن حكم می كند، البته خدای سبحان هم آنرا امضا نموده و در آیه بعدی كه به منزله تعلیل آیه مورد بحث است می فرماید: (ان ربك هو اعلم من یضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین ) كه نهی از اطاعت مردم را تعلیل كرده است به علم خدا و اسمی از اینكه عقل چنین حكمی می كند نبرده . و در پارهای از آیات به هر دو جهت یعنی هم به علم خدا و هم به حكم عقل تعلیل كرده ، از آن جمله فرموده است : (و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا) تا اینجا تعلیل مطلب است به حكم عقل ، و در قسمت بعد، یعنی (فاعرض عمن تولی عن ذكرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بمن اهتدی ) تعلیل شده به علم خدای سبحان و حكم او.





ان ربك هو اعلم من یضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین





گفته اند كه اگر به دنبال كلمه (اعلم ) لفظ (من ) ذكر نشود گاهی معنای تفضیل (داناتر) می دهد و گاهی معنای صفت خالی از تفضیل (دانا). و در این آیه احتمال هر دو معنا هست ، چه اگر مقصود از علم حقیقت علم به گمراهان و هدایت یافتگان باشد كلمه مزبور به معنای دوم (دانا) خواهد بود، زیرا غیر خدای تعالی كسی چنین علمی را ندارد تا خدا از او داناتر باشد. و اگر مقصود مطلق علم - اعم از علم ذاتی و علمی كه به عطیه خدای تعالی است - باشد كلمه مزبور معنای اول (داناتر) را خواهد داشت برای اینكه غیر خدا نیز به آن مقداری كه خداوند از نعمت علم به او افاضه كرده نسبت به گمراهان و هدایت یافتگان علم دارد.

از اینكه در جمله (اعلم بالمهتدین ) كلمه (اعلم ) به حرف (باء) متعدی شده است بر می آید كه كلمه (من ) در (من یضل ) منصوب به نزع خافض است ، و تقدیر آن (اعلم بمن یضل ) می باشد، آیه ای هم كه قبلا از سوره نجم نقل كردیم مؤ ید این تقدیر است .





فكلوا مما ذكر اسم الله علیه ان كنتم بایاته مؤ منین







در بیانی كه پیش از این آیه ایراد نمود به ثبوت رسانید كه خدای تعالی كه پروردگار جهان و جهانیان است به اطاعت سزاوارتر از دیگران است ،

اینك در این آیه از بیان قبلی استنتاج می كند كه بنا بر این باید حكمی را كه خداوند تشریع فرموده (خوردن از گوشت حیوانی كه نام خدا بر آن برده شده ) اطاعت كرد ، و آنچه را دیگران از روی هوای نفس و بدون علم ، اباحه و تجویز می كنند (خوردن از گوشت حیوان مردار كه نام خدا بر آن برده نشده ) و بر سر آن به وحی و وسوسه شیاطین با مؤ منین به مجادله می پردازند باید به دور انداخت .

از اینجا معلوم می شود كه در جملات این آیه و سه آیه بعد از آن عنایت اصلی متعلق به همین دو جمله (فكلوا...) و (لا تاكلوا...) است ، و جملات دیگر به تبع آن دو جمله ذكر شده ، و غرض از ذكر آنها بیان جهات آن دو حكمی است كه در آن دو جمله ذكر شده است ، و گر نه اصل كلام همان دو جمله (فكلوا مما ذكر اسم الله علیه و لا تاكلوا مما لم یذكر اسم الله علیه ) است كه مفادش فرق گذاشتن بین حیوان ذبح شده و حیوان مردار و حلیت آن و حرمت دیگری است . می فرماید: شما از آن بخورید و از این مخورید هر چند مشركین با شما در فرق بین آن دو مجادله كنند.

بنابراین ، جمله (فكلوا مما ذكر اسم الله علیه ) تفریع حكم است بر بیان قبلی .





و ما لكم الا تاكلوا مما ذكر اسم الله علیه ...







این آیه تفریعی را كه اجمالا در آیه قبلی ذكر شده بود بطور تفصیل بیان می كند، و معنایش این است كه : خداوند آنچه را كه بر شما حرام كرده بیان فرموده ، و صورت اضطرار را نیز استثنا كرده است و گوشت حیوانی كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده شده جزء آن محرمات نیست ، پس خوردن چنین گوشتی مانعی نخواهد داشت . بسیاری از مردم هستند كه كارشان گمراه ساختن دیگران است و آنان را با هوای نفس خود و بدون داشتن علم از راه به در می برند، لیكن پروردگارت به كسانی كه از حدود خدایی تجاوز می كنند داناتر است . و این متجاوزین همان مشركین هستند كه می گفتند: چه فرق است بین آن گوشتی كه با اسم خدا ذبح شده و آن حیوانی كه مردار شده و خدا آنرا كشته است ، یا باید هیچكدام را نخورد، و یا هر دو را خورد.

بنابراین ، حرف (ما) در (ما لكم ) برای استفهام تعجبی است و معنای جمله (و ما لكم الا تاكلوا) این خواهد بود: (چه فایدهای برای شما هست در نخوردن ). بعضی دیگر گفته اند كه (ما) نافیه است و معنای جمله مزبور این است كه : (نیست برای شما كه نخورید).

از آیه شریفه به دست می آید كه محرمات از خوردنیها قبل از سوره انعام نازل شده ، و چون این محرمات در میان سور مكی در سوره نحل است پس باید سوره نحل قبل از انعام نازل شده باشد.





و ذروا ظاهر الاثم و باطنه ...







این آیه گر چه به حسب مضمون مطلق است ، و از جمیع گناهان ظاهری و باطنی نهی می كند ولی از سیاق آیات قبل و بعد از آن استفاده می شود كه این آیه تهمید و زمینه چینی است برای نهیی كه بعدا در جمله (و لا تاكلوا) می آید و لازمه آن این است كه خوردن از گوشت حیوانی كه اسم خدا بر آن برده نشده حرام و از مصادیق اثم باشد، تا این جمله مربوط به جمله (و ذروا ظاهر الاثم و باطنه ) شود، پس این خوردن ، (اثم ظاهر) یا (اثم باطن ) هر دو میتواند باشد، ولی از تاءكید بلیغی كه در جمله (و انه لفسق ) است به دست می آید كه خوردن چنین گوشتی جزو گناهان باطنی است ، وگرنه هیچ احتیاجی به چنین تاءكید اكیدی نبود.

مراد از گناه ظاهری در: ذروا ظاهر الاءثم و باطنه ) واقوال مفسرین در این باره .

از این بیان معلوم شد كه مراد از (گناه ظاهری ) آن گناهی است كه شومی عاقبت و زشتی اثرش بر كسی پوشیده نیست ، مانند شرك ، آشوبگری و ظلم ، و مراد از (گناه باطنی ) آن گناهی است كه زشتیش همه كس فهم نیست ، مانند خوردن میته ، خون و گوشت خوك ، این قسم از گناه با تعلیم خدایی شناخته می شود و عقل نیز گاهی آنرا درك می كند.

این معنایی كه ما برای گناه ظاهری و باطنی كردیم معنایی است كه ظاهر سیاق آنرا افاده می كند، بعضی از مفسرین معانی دیگری برای آن كرده اند، از آن جمله گفته اند: ظاهر بودن گناه و باطن بودن آن به معنای علنی بودن و پنهانی بودن آن است . و نیز گفته اند: مقصود از گناه ظاهری گناهانی است كه از جوارح سرمیزند، و گناه باطنی گناهان قلبی و درونی است . و نیز گفته اند: گناه ظاهری به معنای زنا و گناه باطنی روابط پنهانی نامشروع است . بعضی دیگر گفته اند: گناه ظاهری ازدواج با زن پدر و گناه باطنی به معنای زنا است . و نیز گفته اند: گناه ظاهری آن زنایی است كه علنی انجام گیرد، و گناه باطنی زنایی است كه در نهان انجام شود، چون مردم جاهلیت بین این دو قسم زنا فرق می گذاشتند، و می گفتند زنا در صورتی كه در نهان انجام شود گناه نیست ، وقتی گناه است كه علنا ارتكاب شود.

این بود اقوال مفسرین در معنای گناه ظاهری و باطنی ، و همانطوری كه ملاحظه می كنید هیچكدام این اقوال با سیاق آیه سازگار نیست و دلیلی هم كه اقتضا كند آیه را بر خلاف ظاهرش حمل كنیم در كار نیست .

جمله (ان الذین یكسبون الاثم سیجزون بما كانوا یقترفون ) نهی قبلی را تعلیل نموده از مخالفت آن میترساند.





و لا تاكلوا مما لم یذكر اسم الله علیه







نهی در این جمله مقابل امری است كه در جمله (و كلوا مما ذكر اسم الله علیه ) بود. جمله (و انه لفسق ...) نیز نهی مزبور را تعلیل نموده تثبیت می كند. و تقدیر جمله (و انه لفسق ) در حقیقت چنین است : (خوردن از گوشت میته و گوشتی كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده نشده فسق است ، و هر فسقی اجتنابش واجب است پس اجتناب از خوردن چنین گوشتی نیز واجب است ).

و اما جمله (و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم ) این جمله رد آن سخنی است كه مشركین به دهان مؤ منین انداخته و جواب شبهه ای است كه به ذهن مؤ منین القا كرده بودند، و آن این بود كه : چطور حیوان ذبح شده بدست شما حلال است و اما حیوانی كه خدا آنرا كشته خوردنش حرام ؟ جواب می دهد: این سخن از چیزهایی است كه شیطان به دلهای اولیای خود (مشركین ) القا می كند، زیرا بین این دو قسم گوشت فرق هست ، یكی خوردنش فسق است و آن دیگری نیست ، خدا خوردن میته را حرام كرده و آن دیگری را نكرده ، زیرا در بین محرمات الهی اسمی از حیوان تذكیه شده برده نشده است .

خطاب به مؤ منین كه اگر در خوردن مردار، از مشركین پیروی كنند در زمره آنان قرارخواهند گرفت .

و اما جمله (و ان اطعتموهم انكم لمشركون ) این جمله تهدید می كند مخالفت كنندگان را به خروج از ایمان ، و معنایش این است كه : اگر شما مشركین را در خوردن از گوشت میته اطاعت كنید شما نیز مانند ایشان مشرك خواهید شد. حال یا از این جهت كه قائل به سنت مشركین شده اند، و یا از این جهت كه با اطاعت ایشان از اولیای ایشان می شوند، همچنانكه فرموده : (و من یتولهم منكم فانه منهم ).

اینكه این جمله ، یعنی جمله (و ان اطعتموهم ) در ذیل نهی از خوردن گوشت مردار واقع شده نه در ذیل امر به خوردن گوشتی كه اسم خدا بر آن برده شده خود دلیل بر این است كه غرض مشركین از جدالی كه باداشتند این بوده كه مؤ منین گوشت مردار را هم بخورند نه اینكه گوشت تذكیه شده را نخورند.

بحث روایتی

(روایاتی در ذیل جمله (و تمت كلمة ربك ...) و تذكیه حیوانات و...).

در الدرالمنثور است كه ابن مردویه از ابی الیمان جابر بن عبد الله روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) در روز فتح مكه داخل مسجد الحرام شد در حالی كه چوبدستی در دست داشت ، اقوام عرب هر كدام در مسجد الحرام برای خود بتی داشتند كه آنرا می پرستیدند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) به هر یك از این بتها كه می گذشت عصای خود را به سینه آن می كوبید و می گذشت و تا بتی واژگون می شد مردمی كه دنبال آن حضرت بودند با تبرهایی كه در دست داشتند آن بت را خرد كرده از مسجد بیرون می انداختند. و رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) مكرر این آیه را می خواند: (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السمیع العلیم ).

و نیز در همان كتاب است كه ابن مردویه و ابن النجار از انس بن مالك از رسول خدا روایت كرده اند كه در تفسیر آیه (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا) فرمود: مقصود كلمه (لا اله الا الله ) است .

و در كافی به سند خود از محمد بن مروان روایت كرده كه گفت : از امام صادق (علیهالسلام ) شنیدم كه می فرمود: امام در همان موقعی هم كه در شكم مادر است گفتگوها را می شنود، و وقتی به دنیا می آید بین دو كتفش نوشته شده : (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السمیع العلیم ). و هر گاه زمام امر به دست او بیفتد خداوند عمودی از نور برایش قرار می دهد كه با آن نور آنچه را كه اهل هر شهری عمل می كنند می بیند.

مؤ لف : این معنا به طرق دیگری از عده ای از اصحاب ما از امام صادق (علیهالسلام ) روایت شده . مرحوم قمی و عیاشی نیز در تفسیر خود آنرا از آن حضرت روایت كرده اند، و در بعضی از آن طرق دارد كه آیه شریفه در بین دو چشم امام و در بعضی دیگر دارد كه در بازوی راست او نوشته می شود.

این اختلافی كه در مورد نوشته شدن آیه است كشف می كند از اینكه مراد از نوشته شدن ، قضای الهی و ظهور حكم او است ، و اختلاف در موضع كتابت از جهت اختلاف در اعتبار است ، مثلا آن روایتی كه می گوید آیه شریفه بین دو چشم امام نوشته شده آیه را وجهه و هدف امام قرار داده و می رساند كه امام همیشه متوجه این آیه است . و آن روایتی كه می گوید آیه شریفه بین دو كتف امام نوشته شده منظور از آن این است كه بار امامت به دوش آن حضرت گذاشته شده و ظهور و تاءیید امام به بركت این آیه است . و آن روایتی كه می گوید آیه شریفه به بازوی راست امام نوشته شده می رساند كه این آیه برنامه عملی امام است و تقویت و تاءیید امام در عمل به وسیله این آیه است .

این روایت و آن دو روایتی كه قبل از آن ایراد شد آنچه را كه در بیان آیه گفتیم كه آیه ظهور دارد در اینكه مراد از تمامیت كلمه ، ظهور دعوت اسلامی و لوازم آن از قبیل نبوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم ) و نزول قرآن و امامت ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) است را تاءیید می كند.

در تفسیر عیاشی در ذیل آیه (فكلوا مما ذكر اسم الله علیه ) از محمد بن مسلم روایت شده كه گفت : من از امام (علیهالسلام ) پرسیدم مردی ذبح می كند و در هنگام ذبح (لا اله الا الله ) و یا (سبحان الله ) و یا (الحمد لله ) و یا (الله اكبر) می گوید آیا اینگونه ذكرها كفایت از (بسم الله ) می كند؟ فرمود: آری همه اینها اسمای خدای تعالی است .

و نیز در همین تفسیر عیاشی از ابن سنان روایت شده كه گفت : از امام صادق (علیهالسلام ) پرسیدم آیا خوردن ذبیحه پسر بچه و زنان حلال است ؟ فرمود: آری ، در صورتی كه زن مسلمان باشد و در هنگام ذبح اسم خدا را ببرد ذبیحهاش حلال است ، و همچنین پسر بچه در صورتی كه بازویش قدرت ذبح را داشته باشد و در هنگام ذبح اسم خدا را ببرد ذبیحهاش حلال است ، و اگر هم مرد مسلمان بردن اسم خدا را فراموش كند باز خوردن ذبیحهاش اشكال ندارد، مگر آنكه در دین متهم باشد. (یعنی در اثر اتهام گمان بری كه گفتن بسم الله را عمدا ترك نموده ).

مؤ لف : در این معنا روایات دیگری از طرق اهل سنت وارد شده .

و نیز در همان كتاب از حمران روایت شده كه گفت : من از امام صادق (علیهالسلام ) شنیدم كه در باره ذبیحه ناصبی و یهودی می فرمود: ذبیحه آنان را مخور مگر آنكه بشنوی كه در هنگام ذبح اسم خدا را بردهاند، مگر نشنیدهای قول خدای تعالی را كه می فرماید: (و لا تاكلوا مما لم یذكر اسم الله علیه ).

و در الدر المنثور است كه ابو داوود و بیهقی در كتاب سنن خود و ابن مردویه از ابن عباس روایت كرده اند كه گفت : آیه (و لا تاكلوا مما لم یذكر اسم الله علیه و انه لفسق ) نسخ شده ، و آیه (و طعام الذین اوتوا الكتاب حل لكم ) ذبیحه اهل كتاب را از مفاد آن آیه استثنا كرده .

مؤ لف : مساءله نسخ از ابی حاتم از مكحول نیز روایت شده . و در اول سوره مائده در تفسیر آیه (و طعام الذین اوتوا الكتاب ) هم گذشت كه این آیه اگر ناسخ آیه مورد بحث هم باشد تنها در مساءله اشتراط اسلام در شخص تذكیه كننده آنرا نسخ كرده نه در مساءله وجوب بردن اسم خدا، برای اینكه آیه اول سوره ، نظری به مساءله بردن اسم خدا ندارد و در این مساءله تنافی و تضادی بین دو آیه نیست ، و چون بحث در این مساءله مربوط به فقه است